جدول جو
جدول جو

معنی خوب کیش - جستجوی لغت در جدول جو

خوب کیش
خوش عقیده:
شنیدم که یوسف شه خوبکیش
دگرباره اسباط را خواند پیش،
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
خوش قیافه. خوش هیکل. خوش ساخت. خوش ریخت
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تخم بارتنگ که دارویی است. (ناظم الاطباء). خوب کلان. رجوع به خوب کلان شود
لغت نامه دهخدا
نکوکار، نیک کردار، نکورفتار:
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار
چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه ...
فرخی،
آن خدای خوب کار بردبار
هدیه ها را می دهد در انتظار،
مولوی،
خوب کاران او چو کشت کنند
گاو در خرمن بهشت کنند،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نیک نهاد. (ناظم الاطباء) :
خنک آنان که خداوند چنین یافته اند
بردبار و سخی و خوب خوی و خوب سیر.
فرخی.
شادمان باد و بکام دل خویش
آن پسندیده خوی خوب سیر.
فرخی.
گردونش همی گوید ای خوب سیر میرا
هم فضل و هنر داری هم جاه و خطر داری.
فرخی.
از خداوند نظر چشم همی داشت جهان
بجهانداری نیکونیت و خوب سیر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ / کِ شِ)
توتون یا تنباکویی که برای کشیدن نکوست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ عَ / عِ)
مرفه الحال. خوش زندگی. (یادداشت مؤلف) : مغفر، خوش عیش. گشاده روزی. غیسانه، زن نرم و نازک و خوش عیش. (منتهی الارب). نغمه، خوش عیش شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
کوله خاس، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوله خس، رجوع به کوله خس و کوله خاس شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
که تبعیت از خواست دل و خواهانی گذرا دارد
لغت نامه دهخدا
(نَخْ / نِخْ وَ)
نخوت پیشه. نخوت فروش. (ناظم الاطباء). متکبر. مغرور
لغت نامه دهخدا
تصویری از خود کشی
تصویر خود کشی
انتحار
فرهنگ لغت هوشیار
بهدین، شیعه، مسلمان
متضاد: بدکیش، بدمذهب، بی دین، ملحد
فرهنگ واژه مترادف متضاد