نکوکار، نیک کردار، نکورفتار: همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه ... فرخی، آن خدای خوب کار بردبار هدیه ها را می دهد در انتظار، مولوی، خوب کاران او چو کشت کنند گاو در خرمن بهشت کنند، اوحدی
نکوکار، نیک کردار، نکورفتار: همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه ... فرخی، آن خدای خوب کار بردبار هدیه ها را می دهد در انتظار، مولوی، خوب کاران او چو کشت کنند گاو در خرمن بهشت کنند، اوحدی
نیک نهاد. (ناظم الاطباء) : خنک آنان که خداوند چنین یافته اند بردبار و سخی و خوب خوی و خوب سیر. فرخی. شادمان باد و بکام دل خویش آن پسندیده خوی خوب سیر. فرخی. گردونش همی گوید ای خوب سیر میرا هم فضل و هنر داری هم جاه و خطر داری. فرخی. از خداوند نظر چشم همی داشت جهان بجهانداری نیکونیت و خوب سیر. فرخی
نیک نهاد. (ناظم الاطباء) : خنک آنان که خداوند چنین یافته اند بردبار و سخی و خوب خوی و خوب سیر. فرخی. شادمان باد و بکام دل خویش آن پسندیده خوی خوب سیر. فرخی. گردونْش همی گوید ای خوب سیر میرا هم فضل و هنر داری هم جاه و خطر داری. فرخی. از خداوند نظر چشم همی داشت جهان بجهانداری نیکونیت و خوب سیر. فرخی